اسلایدر

داستان شماره 973

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 973

داستان شماره 973

تو با این همه

 

بسم الله الرحمن الرحیم
بر اثر سیل پل اصلی ورودی به دهکده شیوانا خراب شده بود و همه مردم از اطراف برای کمک به اهالی دهکده شیوانا در مدرسه جمع شده بودند و برای تعمیر و بازسازی پل کمک می کردند. ازجمله کسانی که برای کمک آمده بودند چند دختر و پسر جوان با آرایش و پوشش نه چندان رسمی بودند که به مذاق بعضی از شاگردان مدرسه شیوانا خوش نمی آمد
یک روز ظهر که همه مشغول کار بودند و همان دختران و پسران جلف نیز به سختی کار می کردند یکی از شاگردان بسیار حساس شیوانا طاقت نیاورد و همراه عده ای دیگر از هم فکران خود گرد شیوانا جمع شدندو با اعتراض خطاب به استاد گفتند:”ببینید استاد! شما همانگونه که با ما صحبت می کنید ، بی تفاوت به لباس و آرایش این عده جوان جلف با آنها هم همانطوری برخورد می کنید. در حالی که باید بین ما و ایشان تفاوتی باشد و ما که سالهاست در مدرسه شما درس معرفت می گیریم و جامه و آرایش سالکین را داریم باید لااقل شاهد برخوردی متفاوت از سوی شما باشیم. ما به این بی تفاوتی شما اعتراض داریم استاد
شیوانا نگاهی به آن شاگرد کرد و گفت: ” تو با این همه سابقه سیر و سلوک روزهاست که از کار خود می زنی و به این اشخاصی که اصلا به تو کاری ندارند و برای کمک آمده اند گیر داده ای! اما آنها برعکس با وجودی که لباس و آرایششان باب طبع ما نیست ، به هیچکس کاری ندارندو  با خلوص نیت و فقط به قصد کمک از همان روز اول به سختی مشغول کار هستند. تو خودت انصاف بده ! اگر قرار به فرق گذاشتن باشد خالق هستی آنها را ترجیح می دهد یا تو را که با این همه ادعا از کار می زنی و فقط گیر می دهی!؟ اگر جوابی برای این سوال پیدا کردی به من بگو تا نگاهم متفاوت شود

 



[ پنج شنبه 13 آذر 1391برچسب:داستانهای شیوانا ( 2, ] [ 20:2 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]