اسلایدر

داستان شماره 964

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 964

داستان شماره 964

ولخرجی درون تو

 

بسم الله الرحمن الرحیم
در دهکده شیوانا مردی بود که ثروت زیادی داشت. اما هر وقت برای خرید به بازار می رفت کمتر از مقدار مورد نیاز با خودش پول برمی داشت و همیشه ازبابت نداشتن پول کافی با فروشنده دچار مشکل می شد. روزی در بازار اصلی دهکده دوباره به خاطر همراه نداشتن پول کافی دچار مشکل شد و از شیوانا که کنار او ایستاده بود خواست تا مبلغی به او قرض دهد تا بتواند خریدش را انجام دهد. شیوانا پول قرض را به این شرط داد که مرد ثروتمند همان روز به محض برگشتن به منزلش آن را به مدرسه شیوانا بازگرداند
مرد ثروتمند ناراحت و خشمگین به منزل رفت و پول قرض را برداشت و مستقیم به مدرسه شیوانا رفت و در حالی که به شدت عصبانی بود پول را مقابل شیوانا گذاشت و گفت:” همه اهالی این ده می دانند که من ثروتی بی حد و حصر دارم و می توانم تمام این مدرسه را یکجا بخرم. تو در من چه دیدی که اینقدر بابت برگرداندن پول قرض ات عجله داشتی!؟
شیوانا گفت:” یک اهریمن ولخرج که تو از ترسش پول کافی با خودت برنمی داری که نکند این اهریمن تو را وسوسه کند و بیشتر از آنچه باید در بازار پول خرج کنی. این نشان می دهد که تو از رودرو شدن با این اهریمن وسوسه گر و ولخرج عاجزی و به همین خاطر با پول کمتر برداشتن سعی می کنی او را ناتوان سازی. وقتی تو خودت نمی توانی به این اهریمن وسوسه گر پنهان در درون وجودت اعتماد کنی و با سخت گیری خود را از شر او خلاص می کنی ، چگونه انتظار داری من به تواعتماد کنم و از هدر رفتن پولم نترسم!؟

 



[ پنج شنبه 4 آذر 1391برچسب:داستانهای شیوانا ( 2, ] [ 20:51 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]