اسلایدر

داستان شماره 952

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 952

داستان شماره 952

آن سی و نه بار گمشده

 

بسم الله الرحمن الرحیم
انبار دهکده هرازچندگاهی مورد دستبرد قرار می گرفت و بخشی از مواد غذایی در آن به سرقت می رفت. سرانجام روزی نگهبان انبار جوانی پاشکسته را نزد شیوانا و شاگردان آورد و در حالی که با خشونت با جوان زخمی رفتار می کرد مقابل شیوانا با غرور سینه سپر کرد و گفت:” استاد امروز بالاخره این سارق چابک و تند و تیز را گرفتیم. او بعد از هر بار سرفت همراه مواد غذایی سرقتی به بالای درختی پناه می برد و آنجا مدتی می ماند تا آبها از آسیاب بیافتد و بعد از درخت پائین می آمد و پی کار خود می رفت. اما اینبار نتوانست تعادل خود را روی درخت حفظ کند و از بالای درخت روی زمین افتاد و پایش شکست و به همین خاطر سرانجام بعد از چهل بار سرقت سرانجام دستگیرش کردیم.
شیوانا دستور داد سارق جوان را به سرعت مداوا کنند و از نگهبان خواست تا فورا از مقابل چشمانش دور شود. نگهبان با حیرت پرسید:” اما استاد! او یک سارق است و نباید درمان شود!! در ثانی شما هم باید مرا به خاطر گرفتن او تشویق کنید! نه اینکه با من اینگونه صحبت کنید!؟”
شیوانا با حیرت به چهره نگهبان خیره شد و گفت: “او یک زخمی است و قبل از محاکمه باید درمان شود. در مورد تشویق هم باید بگویم که بار چهلم او خود به زمین سقوط کرد  و به شما  فرصت دستگیری اش را داد. شما هم باید در محکمه کنار این جوان محاکمه شوید و به این سوال جواب دهید که  آن سی و نه بار قبلی کجا بودید! ؟

 



[ پنج شنبه 22 آبان 1391برچسب:داستانهای شیوانا ( 2, ] [ 20:19 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]