اسلایدر

داستان شماره 91

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 91

داستان شماره 91

زن آلوده و عابد بنی اسرائیل

 

بسم الله الرحمن الرحیم
زنی فاسق و هرزه گرد با چند نفر از جوانان بنی اسرائیل روبه رو شد با قیافه زیبا و آرایش کرده خود آنها را فریفت. یکی از آن جوانان به دیگری گفت : اگر فلان عابد هم این کار را ببیند فریفته اش خواهد شد. زن آلوده چون این سخن را شنید گفت: به خدا سوگند تا او را نفریبم به خانه بر نمیگردم
پس شب به خانه عابد رفت و درب را کوبید و گفت: من زنی بی پناهم! امشب مرا در خانه خود جای بده ولی عابد امتناع ورزید. زن گفت: چند نفر جوان مرا تعقیب میکنند اگر راهم ندی از چنگشان خلاصی نخواهم داشت
عابد چون این حرف را شنید به او اجازه ورود داد. همین که آن زن داخل خانه شد لباسش را از تن خود بیرون آورد و قامت دل آرای خویش را در مقابل او جلوه داد. چون چشم عابد به پیکر زیبا و اندام دلفریب او افتاد چنان تحت تاثیر غریزه جنسی واقع شد که بی اختیار دست خود را بر اندامش نهاد. در این موقع ناگهان به خودش آمد و متوجه شد که چه کاری از او سر زده است. به طرف دیگری که برای تهیه غذا زیر آن آتشی افروخته بود رفت و دست خود را در آتش گذاشت
زن پرسید این چه کاری است که میکنی؟ او جواب داد:دست من خود سرانه کاری انجام داد حالا دارم او را کیفر می دهم.زن از دیدن این وضع طاقت نیاورد و از خانه او خارج شد. در بین راه به عده ای از بنی اسرائیل برخورد کرد و گفت: فلان عابد را دریابید که خود را آتش زد. و وقتی آنها رسیدند مقداری از دست او را سوخته یافتند



[ چهار شنبه 1 تير 1389برچسب:داستانهای عبرت آموز هوسرانی, ] [ 17:38 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]