اسلایدر

داستان شماره 8

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 8

داستان شماره 8

حکايت درخواست موسي(ع از خدا

 

بسم الله الرحمن الرحیم

روزي موسي بھ پيشگاه خداوند عرضھ داشت: خدايا امروز من را بھ برخي اسرار و امور نھفتھ
آگاه کن!
خداوند خطاب بھ او فرمود: بھ کنار چشمھ برو،خود را در ميان گياھان مخفي

کن و نگاه کن چھ حوادثي در آنجا رخ مي دھد!
موسي اين کار را کرد و بھ نظاره ي چشمھ پرداخت.در ھمان لحظھ سواري بھ کنار آب آمد ،لباس
خود را در آورد و آب تني کرد و سپس لباس بر تن کرد و رفت.اما کيسھ ي پول ھاي خود را جا
گذاشت.
کودکي کنار چشمھ آمد و کيسھ ي پول را برداشت و رفت.موسي شاھد بود کھ در ھمان لحظھ
کوري بھ کنار چشمھ آمد و آنجا نشست.در ھمين لحظھ سوار بھ دنبال کيسھ ي خود بازگشت و چونکيسھ را نيافت،از کور پرسيد:آيا تو کيسھ ي پول مرا نديدي؟
کور کھ از ھيچ چيز اطلاع نداشت ،اظھار بي خبري کرد.
سوار،باچند ضربھ،کور را از پا در آورد و او را کشت و گريخت.
موسي بعد از اين واقعھ عرض کرد: خدايا!اين چھ حادثھ اي بود کھ بھ من نشان دادي؟حکمت ھرچيبود اين گونھ بود کھ فرد بي گناه کشتھ شد!!!
خداوند فرمود:اي موسي!پدر اين کودک مدت ھا نزد مرد اسب سوار، کار کرده بود و دقيقا آنچھ در
کيسھ بود،حق او بود کھ مرد اسب سوار از پرداخت آن خودداري کرده بود.اينک کودک وارث پدر
است کھ از اين راه بھ حق خود رسيد.اما آن کور کھ تو ديدي در جواني پدر آن سوار کار را بھ قتل
رسانده بود و اکنون با حکمت و عدالت بھ سزاي عمل خود رسيد
نتيجھ گيري:ھر کاري کھ در اين جھان انجام بشھ چھ خوب چھ بد نتيجھ ي آن را چھ زود چھ دير
خواھيم گرفت پس از اين حکايت زيبا مي فھميم خداوند چقدرتوانا و داناست پس از دانايي او شک
نداشتھ باشيم چون تنھا اوست کھ مي داند و چھ مي گذرد

 



[ دو شنبه 8 فروردين 1389برچسب:داستانهایی در باره خدا ( 1, ] [ 17:41 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]