اسلایدر

داستان شماره 866

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 866

داستان شماره 866

جانشین حاتم طائی


بسم الله الرحمن الرحیم
چون حاتم طائی فوت کرد، برادر حاتم از مادرش درخواست کرد: حال که حاتم فوت کرده، او بر جای حاتم نشیند و مردم مستحق و بیچاره را روزها از سفره­ خانه، غذا هدیه کند
مادرش مخالفت کرد و گفت: ای نور چشم من، تو نمی ­توانی جای حاتم را پرکنی، چرا که وقتی حاتم کودک شیرخواری بود و سینه مرا می­ مکید، هرگاه کودکی وارد می ­شد، سینه را رها می ­کرد تا من به آن کودک هم شیر بدهم، اما تو هرگاه مشغول شیر خوردن بودی، اگر کودکی وارد می­ شد دست بر سینه دیگر من می ­نهادی که به آن کودک شیر ندهم
هر چه مادر با دلیل و برهان خواست فرزندش را از این کار منع کند که جای حاتم ننشیند، برادر حاتم قبول نکرد، بالاخره رفت و جانشین حاتم شد
درویشی مستمند آن روز هفت بار در جامه ­های مختلف به سفره­ خانه آمد و جیره دریافت کرد، برادر حاتم در آخرین مرحله درویش را به گوشه ­ای کشید و گفت: ای مرد نزد خود نگویی این برادر حاتم است و امروز اولین روزی است که بر جای برادر نشسته و حساب و کتاب دستش نیست، با این بار که غذا گرفتی امروز هفت بار از من جیره دریافت کرده ­ای.
درویش گفت: ای مولای من، من سی سال در حیات برادرت هر روز هفت بار جیره می­ گرفتم، یک دفعه به روی من نیاورد، ولی امروز تو در روز اول مرا رسوا کرده و خطایم را به رخم کشیدی. وقتی این واقعه را برادر حاتم برای مادرش بیان کرد، مادر گفت: گفتم تو نمی ­توانی جانشین حاتم شوی

 



[ چهار شنبه 26 مرداد 1391برچسب:داستانهای آموزنده ( 2, ] [ 20:32 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]