اسلایدر

داستان شماره 858

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 858

داستان شماره 858


داستان طبيعت انسان

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

در ميان داستان ھاي حکمت آميز سنتي ھندي،داستاني ھست درباره ي يک راھب پير ھندي که کنار رودخانه اي در سکوت نشسته بود و ذکر خود را تکرار مي کرد.
روي درختي در نزديکي او،عقربي حرکت مي کرد که ناگھان از روي شاخه به رودخانه افتاد.ھمين که راھب خم شد و عقرب را که در آب دست و پا مي زد خارج کرد. جانور او را گزيد.
راھب اعتنائي نکرد و به تکرار ذکر خود پرداخت.کمي بعد عقرب باز در آب افتاد و راھب مانند بار قبل او را از آب در آورد و روي شاخه درخت گاشت و باز نيش عقرب را چشيد. اين صحنه چندين بار تکرار شد و ھر بار که راھب، عقرب را نجات مي داد نيش آن را بر دست خود حس مي کرد.
در ھمان حال يک روستايي بي خبر از انديشه ھا و نحوه ي زندگي مردان مقدس،که براي بردن آب به لبه ي رودخانه استاد،من ديدم که تو چندين بار آن عقرب »: آمده بود با ديدن ماجرا،کنترل خود را از دست داد و با اندکي عصبانيت گفت «؟ احمق را از آب نجات دادي ولي ھر دفعه تو را گزيد.چرا رھايش نمي کني آن جانور پست را
«. برادر،اين حيوان که دست خودش نيست،گزيدن،طبيعت اوست »: راھب پاسخ داد
«؟ درسته، ولي تو که اين را مي داني چرا به سمت آن مي روي »: روستايي گفت
اي برادر،من ھم دست خودم نيست،من انسان ھستم و »: راھب پاسخ داد

  رھانيدن طبيعت من است

 

 



[ چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:داستانهای آموزنده ( 2, ] [ 20:19 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]