اسلایدر

داستان شماره 84

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 84

داستان شماره 84

 

عاقبت تهمت زنای قارون به حضرت موسی( ع


بسم الله الرحمن الرحیم
قارون گروه زیادی از بنی اسرائیل را در خانه خود جمع کرد و به آنها گفت: تا الان موسی هر دستوری به شما داده اطاعت کردید حالا می خواهد اموال شما را بگیرد. حاظرین گفتند: هر چه بگویی انجام می دهیم
قارون گفت: فلان زن زناکار را پیش من بیاورید تا من ترتیب این کار را بدهم
وقتی آن زن را که زیبا و خوش صورت بود را نزد وی آوردند قراری برای او گذاشت و طشتی از طلا و وعده های خوش را به او داد تا در میان مردم بنی اسرائیل برخیزد و حضرت موسی( ع ) را به زنا با خود متهم سازد
فردای آن روز قارون بنی اسرائیل را جمع کرد و سپس به نزد حضرت موسی ( ع ) آمده و گفت: مردم جمع شده و انتظار آمدن شما را دارند تا در جمع آنها حاظر شوی و دستورات الهی و احکام دینشان را به آنها بگویی. حضرت موسی ( ع ) نیز به میان آنها آمد و آنها را موعضه کرد و فرمود: ای بنی اسرائیل هر کس دزدی کند دستش را قطع میکنم و هر کس افترا به دیگری بزند هشتاد تازیانه اش می زنم و هر کس زنا کند و دارای همسر نباشد صد تازیانه اش میزنم و هر کس زنای محصنه کند سنگسارش می کنم
در این وقت قارون برخاسته و گفت: اگر چه خودت باشی؟ حضرت موسی(ع ) گفتآری اگر چه من باشم
قارون گفت: پس بنی اسرائیل می گویند تو با فلان زن زنا کرده ای؟ موسی ( ع ) با تعجب گفت: من؟؟!!  قارون گفت: بله شما
حضرت موسی ( ع ) فرمود: آن زن را بیاورید. وقتی آن زن را آوردند موسی( ع ) از وی پرسید:ای زن آیا من چنین عملی با تو انجام داده ام؟ و او را سوگند داد که حقیقت را بگوید. آن زن تأملی کرد و گفت: نه اینان دروغ می گویند. حقیقت این است که قارون پولی و وعده هائی به من داده است تا چنین تهمتی به تو بزنم. قارون که این سخن را شنید به سختی شرمنده شد و در برابر مردم رسوا گردید
حضرت موسی ( ع ) نیز سر به سجده گذارده و گریست و به درگاه خدا عرض کرد: پروردگارا دشمن تو مرا آزرد و رسوائی مرا می خواست اگر من پیامبر تو هستم انتقام مرا از او بگیر و مرا بر او مسلط گردان
خداوند سبحان به موسی ( ع ) وحی فرمود که: زمین را در فرمان تو قرار دادم هر گونه فرمانی خواستی بده که زمین فرمانبردار تو خواهد بود
حضرت موسی ( ع ) رو به بنی اسرائیل کرده و فرمود: هر کس که با او است در جای خود بایستد و هر کس که با من است از وی کناره بجوید. بنی اسرائیل که آن سخن را شنیدند از نزد قارون دور شدند جز دو نفر که ایستادند. در این وقت موسی ( ع ) به زمین فرمان داده و گفت: ای زمین آنها را در کام خود بگیر
زمین از هم باز شد و آنها را تا زانو در خود فرو برد.برای بار دوم و سوم حضرت موسی ( ع ) به زمین گفت: آنها را برگیر. پی ایندفه آنها تا کمر در زمین فرو رفتند و در مرتبه سوم تا گردن در زمین فرو رفتند و در دفعه چهارم قارون با خانه و هر چه داشت در زمین فرو رفت. در هر بار قارون از حضرت موسی ( ع ) می خواست تا او را ببخشد و او را به قرابت و خویشی سوگند می داد ولی حضرت موسی ( ع ) توجهی نکرده و به زمین فرمان می داد تا آنها را در کام خود ببرد

دوستان خداوند بعدا به حضرت موسی گفته بود که مهربانتر از من وجود نداره.موسی گفت چطور؟ خدا گفت که اگر من خدایم اونها توبه میکردند میبخشیدم ولی آنها چهار با از تو خواستند انها را ببخشی ولی تو نبخشیدی_براستی خداوند مهربانترین مهربانان است(دوستار شما شهرام

 



[ چهار شنبه 24 خرداد 1389برچسب:داستانهای عبرت آموز هوسرانی, ] [ 20:59 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]