اسلایدر

داستان شماره 753

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 753

داستان شماره 753

 

حکايت اشتباه به اسلام آوردن فرد مسيحي

 

بسم الله الرحمن الرحیم

يک روز فردي مسلماني ھمسايه اي مسيحي داشت و با تلاش فراوان ھمسايه ي مسيح اش را
مسلمان مي کند وقرار مي گذارند که براي نماز صبح با ھم به مسجد بروند.
آنھا نماز صبح را با ھم مي خوانند،مسلمان به مسيحي مي گويد:حال تا طلوع آفتاب دعا بخوانيم،بعد از طلوع آفتاب،مسلمان به مسيحي گفت:حال تا نيمي از روز نماز بخوانيم بعد از نيمي از روز دوباره ميگويد:نماز ظھر نزديک است بيا بمانيم، خلاصه اين حرف ھا ھمچنان ادامه داشت تا اين که بعد از نمازمغرب آنھا به خانه ھايشان باز گشتند
در فرداي آن روز مسلمان براي نماز صبح به دنبال مسيحي رفت و گفت:اينک وقت نماز صبح است بيابرويم به مسجد.
در ھمان حال فرد مسيحي گفت:من ھمان ديشب که از مسجد آمديم از دين توبرگشتم .
نتيجه:اين داستان براي کساني است که بدون روش درست سعي در اصلاح افراد دارند و به حديثي ازامام صادق ع اشاره ميکنيم:ھرکس مومني را شکست ترميمش بر عھده ي خود اوست

 

 



[ سه شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:داستانهای شنیدنی ( 1, ] [ 20:2 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]