اسلایدر

داستان شماره 596

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 596

داستان شماره 596

قدم مبارک 

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از امرای مشهور مدت یک هفته به یکی از شهرهای نزدیک سفر کرده بود پی از مراجعت اهل شهر به دیدنش رفتند رندی نیز همراه آنها بود
در ضمن صحبت رند پرسید: انشاالله که در این سفر به شما خیلی خوش گذشت و چیزهای تازه ای دیدید
امیر گفت: بله در طول هفته هر روز به چیزی مشغول بودیم. روز دو شنبه حریق بزرگی در شهر اتفاق افتاد که چندین نفر در آن سوختند و محله ای ویران شد . روز سه شنبه سگ هاری دو نفر را گاز گرفت که مجبور شدیم برای جلوگیری از سرایت مرض آنها را داغ کنیم روز چهارشنبه سیلی عظیم در دهکده نزدیک شهر راه افتاد و به کلی آن را برد و همه ساکنینش غرق شدند و ما تا غروب با آنها مشغول بودیم . روز پنجشنبه گرگی در اطراف شهر پیدا شد و دو نفر را درید و خورد روز جمعه یک نفر دچار جنون شد و زن و بچه خود را کشت روز شنبه نیز زنی خور را از درخت آویخت و جان سپرد
رند گفت: خدا رحم کرد که سفر شما بیش از یک هفته طول نکشید و الا با این قدم مبارک سنگ روی سنگ باقی نمی ماند

 



[ شنبه 26 آبان 1390برچسب:داستانهای طنز ( خوب _ 5, ] [ 20:31 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]