اسلایدر

داستان شماره 519

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 519

داستان شماره 519

کارنامه ( طنز

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که یک پاکت به روی
بالش گذاشته شده و روش نوشته: «پدر». ...با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو
باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند: پدر عزیزم ! با اندوه و افسوس فراوان برایت
می نویسم. من مجبور بودم با دوست دختــــــر جدیدم فرار کنم می دونستم که تو اون رو
نخواهی پذیرفت به خـــاطر خالکوبی هاش ، لباسهای تنگش و به خاطر اینکه سنش از
من خیلی بیشتره. اما فقط احساسات نیست، پدر. اون حامله است
ما یک رویای مشترک داریم. اون چشمـــــان من رو به روی حقیقت باز کرد که هرویین
واقعاً به کسی صدمه نمی زنه. در ضمن، دعا می کنیم که علم بتونه درمانی برا ایدز پیدا
کنه. نگران نباش پدر، من 17 سالمه، می تونم از خودم مراقبت کنم
با عشق
پسرت
-----
پاورقی : پدر، هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نیست، من بالا هستم تو خونه
فقط می خواستم بهت یادآوری کنم که تو دنیا چیزهای بدتری هم هست نسبت به کارنامه
مدرسه که روی میزمه. دوست دارم هروقت برای اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزنی



[ شنبه 9 شهريور 1390برچسب:داستانهای طنز ( خوب _ 3, ] [ 9:28 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]