اسلایدر

داستان شماره 313

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 313

داستان شماره 313

داستان مرد دست و دلباز ( داستان خنده دار


بسم الله الرحمن الرحیم
توی اتاق رختكن كلوپ گلف، وقتی همه آقایون جمع بودند یهو یه موبایل روی یه نیمكت شروع میكنه به زنگ زدن
مردی كه نزدیك موبایل نشسته بود دكمه اسپیكر موبایل رو فشار میده و شروع می كنه به صحبت
بقیه آقایون هم مشغول گوش كردن به این مكالمه میشن
مرد: الو؟
صدای زن اونطرف خط: الو سلام عزیزم. تو هنوز توی كلوپ هستی؟
مرد: آره
زن: من توی فروشگاه بزرگ هستم
اینجا یه كت چرمی خوشگل دیدم كه فقط هزار دلاره! اشكالی نداره اگه بخرمش؟
مرد : نه. اگه اونقدر دوستش داری اشكالی نداره
زن: من یه سری هم به نمایشگاه مرسدس بنز زدم و مدلهای جدید دو هزارو شش رو دیدم یكیشون خیلی قشنگ بود قیمتش بیست و شش هزار دلار بود
مرد: باشه. ولی با این قیمت سعی كن ماشین رو با تمام امكانات جانبی بخری
زن: عالیه. اوه یه چیز دیگه، اون خونه ای رو كه قبلا میخواستیم بخریم دوباره توی بنگاه گذاشتن برای فروش. میگن نود و پنج هزار دلاره
مرد: خب… برو تا فروخته نشده پولشو بده. ولی سعی كن نود هزار دلار بیشتر ندی
زن: خیلی خوبه. بعدا می بینمت عزیزم. خداحافظ
مرد: خداحافظ
بعدش مرد یه نگاهی به آقایونی كه با حسرت نگاهش میكردن میندازه و میگه: كسی نمیدونه كه این موبایل مال كیه ؟
نتیجه اخلاقی : هیچوقت موبایلتونو جایی جا نذارین



[ سه شنبه 13 بهمن 1389برچسب:داستانهای طنز ( عالی _ 1, ] [ 20:43 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]