اسلایدر

داستان شماره 309

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 309

داستان شماره 309

ماجرای سه بی گناه


بسم الله الرحمن الرحیم
یه شب سه نفر برای خوش گذرونی میرن بیرون .... و حسابی مشروب میخورن و مست میکنن ...فرداش وقتی بیدار میشن توی زندان بودن ...
در حالی که هیچی یادشون نمیومده اینو میفهمن که به اعدام روی صندلی الکتریکی محکوم شدن ....
نوبتِ نفر اول میشه که بشینه روی صندلی. وقتی میشینه میگه : من توی دانشگاه , رشته خداشناسی خوندم و به قدرت بی پایان خدا اعتقاد دارم .... میدونم که خدا نمیذاره آدم بیگناه مجازات بشه
کلید برق رو میزنن ... ولی هیچ اتفاقی نمیفته
به بی گناهیش ایمان میارن و آزادش میکنن
نفر دوم میشینه روی صندلی و میگه : من توی دانشگاه حقوق خوندم
به عدالت ایمان دارم و میدونم واسه آدم بی گناه اتفاقی نمیفته
کلید برق رو میزنن و هیچ اتفاقی نمیفته
به بی گناهی اون هم اعتقاد میارن و آزادش میکنن
نفر سوم میاد روی صندلی و میگه : من توی دانشگاه , رشته برق درس خوندم و به شما میگم که وقتی این دو تا کابل به هم وصل نباشن هیچ برقی وصل نمیشه به صندلی



[ سه شنبه 9 بهمن 1389برچسب:داستانهای طنز ( عالی _ 1, ] [ 20:38 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]