اسلایدر

داستان شماره 297

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 297

داستان شماره 297

اتفاق بد( طنز

 

بسم الله الرحمن الرحیم
مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده ، نگران و مضطرب در انتهای کادر در
 بزرگی دیده می شود با تابلوی اتاق عمل . چند لحظهبعد در اتاق باز و دکتر جراح
 با لباس سبز رنگ از آن خارج می شود . مرد نفسش را در سینه حبس می کند .
 دکتر به سمت او می رودمرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند . دکتر: واقعاً
 متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم . اما به علت
شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده . ما ناچار شدیم هر
 دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم . بایدتا آخر عمر ازش پرستاری کنی،
 با لوله مخصوص بهش غذا بدی . روی تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زیرش رو
 تمیز کنی و باهاشصحبت کنی . اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش رو
 برداشتیم ؛ مرد سرش گیج می رود و چشمانش سیاهی می رود . با دیدن
این عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد و ...
دکتر:هه!!شوخی کردم زنت همون اولش مرد؟

 



[ سه شنبه 27 دی 1389برچسب:داستانهای طنز ( عالی _ 1, ] [ 20:8 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]