اسلایدر

داستان شماره 2034

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 2034

داستان شماره 2034

عبيد الله بن زياد(دعا.کربلا)

 


 

بسم الله الرحمن الرحیم

بعد از شهادت امام حسين عليه السلام تا قريب پنج سال خانواده شهداء كربلاء مشغول نوحه و مصيبت بودند ، حتي زني از بني هاشم سرمه در چشم نكشيد و خود را خضاب نكرد و دود از مطبخ بني هاشم برنخواست تا آنكه پنج سال بعد از كربلا عبيدالله بن زياد همه كاره يزيد به دست ابراهيم فرزند مالك اشتر در سي و نه سالگي در روز عاشورا سال 65 هجري قمري بدرك واصل شد .
چون مختار سر عبيدالله را براي امام سجاد عليه السلام فرستاد ، حضرت مشغول غذا خوردن بود ، سجده شكر به جاي آورد و فرمود :
روزي كه ما را بر عبيد الله بن زياد (استاندار كوفه ) وارد كردند او غذا مي خورد من از خداي خود در خواست كردم از دنيا نروم تا سر او را در مجلس غذاي خود مشاهده كنم ، همچنانكه سر پدر بزرگوارم مقابل او بود و غذا مي خورد ، خداي جزاي خير دهد مختار را خونخواهي ما نمود ، و به اصحاب خود فرمود : همه شكر كنيد .
و نقل است كه در مجلس امام سجاد يكي عرضه داشت كه چرا حلوا امروز غذاي ما نيست ؟ فرمود : امروز زنان ما مشغول شادي بودند چه حلوايي شيرين تر از نظر كردن به سر دشمن ماست

تتمه المنتهي ص 62



[ دو شنبه 24 آبان 1394برچسب:داستانهای امام حسین ( ع, ] [ 15:37 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]