اسلایدر

داستان شماره 1933

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 1933

داستان شماره 1933

 

آب دادن اميرالمؤ منين عليه السلام به علامه امينى از حوض كوثر

 


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

عبداللّه چايچى از قول مرحوم حجة الاسلام دكتر محمّد هادى امينى فرزند علاّمه امينى رحمه الله نقل مى كند: وقتى پدرم را دفن كرديم مرحوم علاّمه بحرالعلوم آمد و به من تسليت گفت و معانقه نمود. سپس فرمود: ((من در اين فكر بودم ببينم مولا اميرالمؤ منين عليه السلام چه مرحمتى در مقابل زحمات و خدمات مرحوم امينى مى نمايند. در عالم خواب ديدم : حوضى است آقا اميرالمؤ منان عليه السلام بر لب آن ايستاده اند. افراد مى آيند و مولا از آن حوض آب به آنها مى دهند. گفتند: اين حوض كوثر است . در اين حال آقاى امينى به نزديك حوض رسيد ت ظرف را گذاشتند، آستينها را بالا زده و دستان مباركشان را پر از آب كردند و به علامه آب خورانيدند و خطاب به او فرمودند: بَيّضَ اللّه وَجهك كما بَيَّضت وجهى (پروردگار رو سفيد كند تو را كما اينكه مرا رو سفيد كرد)). مولا در اين عبارت دو حقيقت را بيان كردند. علامه نسبت به حضرات معصومين عليهم السلام بسيار ادب داشت . وقتى وارد حرم مطّهر حضرت امير عليه السلام مى شد از پايين به بالاى سر نمى رفت . روبروى حضرت مى ايستاد و گريه شديدى مى نمود. خود ايشان به من فرمودند: ((از آن وقتى كه در نجف هستم از سمت بالاى سر حرم نرفته ام .)) از پايين وارد شده و از همان سمت خارج مى شدند

((اِنّما يَخشى اللّهَ مِن عِبادِهِ العُلَماءُ))

همانا تنها مردمان عالِم خداترسند


احياگر حماسه غدير: ص ۶۰



[ دو شنبه 13 مرداد 1394برچسب:داستانهای امام علی ( ع _ سری 2, ] [ 20:11 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]