اسلایدر

داستان شماره 1768

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 1768

داستان شماره 1768

ترك فقيرى هم مشكل است

 

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

در زمان ملك حسين كرت (كورت ) مولانا ارشدى بود كه به فقر و گدايى مشهور بود لكن صداى خوبى داشت و مردم را متاءثر مى كرد. وقتى ملك حسين خواست كه پيام آورى به شيراز نزد شاه شجاع بفرستند تا مدعاى او را خاطرنشان كند گفتند: در بيان ، مولانا ارشد فقير و گدا خوب است
ملك حسين او را خواست و گفت : تو را براى كار مهمى مى فرستم فقط يك عيب دارى كه دست فقر دراز مى نمائى ؛ اگر عهد كنى آبروريزى نكنى تو را به شيراز مى فرستم ! او را بيست هزار دينار داد و عهد گرفتند مبادا در شيراز دست گدائى بگشايد
اسباب سفر او را آماده و بيست و پنج هزار دينار به او دادند. او به شيراز رفت و به مدعا جواب يافت . چون خواست برگردد، شاه شجاع و اركان دولت از او خواستند با صدايش پند و آوازى از او بشنوند
قرار شد بعد از نماز جمعه در مسجد جامع ، صدا به وعظ بگشايد؛ همه اركان دولت و مردم هم جمع بودند. چون صدا بلند كرد و همه را جذب كرد، صفت گدائى قوه طمعش را به حركت درآورد، نزد همگان گفت : مرا سوگند دادند از فقر و گدائى چيزى نگويم . از وقتى به شهر شما آمدم خبرى نشد! آيا شما سوگند نخورده ايد كه مرا چيزى ندهيد؟ مردم در عين گريه ، خندان شدند و آنقدر به او پول دادند تا راضى شد

 



[ سه شنبه 28 بهمن 1393برچسب:داستانهای جالب ( 3, ] [ 22:29 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]