اسلایدر

داستان شماره 1767

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 1767

داستان شماره 1767

 

جواب وزير مختار

 

 

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

استعمار گران و كشورهاى ابر قدرت هميشه در پى نابودى كشورهاى كوچك هستند، و به لباس دوستى هزاران مكر و حيله در درون دارند تا به اهداف خود برسند
وقتى كه ميرزا محمد تقى خان امير كبير نخست وزير ناصرالدين قاجار بود يكى از معلمان مدرسه دارالفنون به نام ((نظر آقا)) مى گفت : هر وقت امير كبير سفراى خارجى را مى پذيرفت مرا براى مترجمى احضار مى كرد.در يكى از ملاقاتهاى او و سفير روس حادثه جالبى رخ داد و آن اينكه : وزير مختار روسيه درباره مرزهاى ايران با روسيه تقاضاى نامناسبى داشت ، او را براى امير كبير ترجمه كردم . امير كبير فرمود: به وزير مختار بگو هيچ كشك و بادنجان خورده اى ؟
سخن او را براى وزير روس گفتم ، او تعجب كرد و گفت : بگوئيد: خير! امير كبير گفت : پس بوزير روسيه بگو: ما در خانه مان يك فاطمه خانم جانى هست كه كشك و بادنجان خوبى درست مى كند، امروز هم درست كرده و يك قسمت آن را براى شما مى فرستم تا بخوريد و ببينيد چقدر خوب است
وزير مختار گفت : بگوئيد ممنونم ، ولى درباره مرزها و سرحدات چه مى فرمائيد؟
اميركبير در جواب گفت : به وزير مختار بگوئيد: آى كشك و بادنجان ، آى فاطمه خانم جان
همينطور با اين كلمات جواب حيله بازيهاى وزير مختار را داد، كه به كمال نااميدى وزير مختار برخاست و رفت



[ سه شنبه 27 بهمن 1393برچسب:داستانهای جالب ( 3, ] [ 22:28 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]