اسلایدر

داستان شماره 1690

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 1690

داستان شماره 1690

داستان مرد


بسم الله الرحمن الرحیم
یه مرد هشتاد ساله میره پیش دکترش برای چک آپ . دکترش ازش در مورد وضعیت فعلیش میپرسه و پیر مرد با غرور جواب میده:
هیچوقت به این خوبی نبودم ، تازگیا با یه دختر 2بیست و پنج ساله ازدواج کردم و حالا باردار شده کم کم داره موقع زایمانش میرسه. نظرت چیه دکتر؟ دکتر چند لحظه فکر میکنه و میگه:خب... بذار یه داستان برات تعریف کنم، من یه نفری و میشناسم که شکارچی ماهریه اون هیچوقت تابستونا رو برای شکار کردن از دست نمیده، یه روز که میخواسته بره شکار از بس عجله داشته اشتباهی چترش رو به جای تفنگش بر میداره و میره توی جنگل همینطور که میرفته جلو یهو از پشت درخت ها یه پلنگ وحشی ظاهر میشه و میاد به طرفش، شکارچی چتر رو میگیره به طرف پلنگ و نشونه میگیره و... بنگ! پلنگ کشته میشه و میفته روی زمین! پیرمرد با حیرت میگه: این امکان نداره حتما یه نفر دیگه پلنگ رو با تفنگ زده!
دکتر یه لبخند میزنه و میگه : دقیقا منظور منم همین بود
نتیجه اخلاقی اینکه هیچوقت در مورد چیزی که مطمئن نیستی نتیجه کار خودته ادعا نداشته باش

 



[ سه شنبه 10 آذر 1393برچسب:داستانهای جالب ( 1, ] [ 15:28 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]