اسلایدر

داستان شماره 1497

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 1497

داستان شماره 1497

 

كشتن اسفنديار ارجاسپ را


 

بسم الله الرحمن الرحیم

 


 

قسمت صد و بیست و ششم داستانهای شاهنامه


     از آن سو شبانگاه اسفنديار جامه رزم پوشيد و در صندوقها را گشود و براي يلان خسته كباب و مي و خوردني آورد و چون شاد كام شدند آنها را به سه گروه كرد
دسته اي را در ميان دژ به كارزار فرستاد، دسته ديگر را به دروازه گذاشت و سوم را فرمود تا سر از تن ميهمانان مست ديروز جدا كنند. خود نيز با بيست يار دلاور به بارگاه ارجاسپ آمد و غرشي چون شير كرد. از خروش او هماي و به آفريد گريان نزد برادر دويدند. اسفنديار آنها را به خانه اش در بازار فرستاد تا همانجا منتظرش بمانند و خود شمشير به دست به درگاه ارجاسپ آمد. هر كه را از بزرگان بر راهش ديد كشت و بارگاه را از كشتگان پوشاند
ارجاسپ از آن همه هياهو از خواب جست و جامه رزم پوشيد و خنجر آبگون به دست گرفت. همان گاه اسفنديار به درون آمد و گفت:«مرد بازرگان، مرگ رايگان برايت هديه آورده


يكي هديه بخشمت لهراسبي
نهاده بر او مهر گشتاسبي
چو آن را ستاني شود خون دلت
بود زير خاك سيه منزلت


ارجاسپ اسفنديار را شناخت و با خنجرش به او حمله كرد. دو مرد دلير مدتي به هم آويختند و تيغ خنجر بر هم زدند. اسفنديار با ضربه هاي پياپي سراسر تن ارجاسپ را پاره كرد و چون تن پيلوارش از پاي درآمد سرش را از تن جدا ساخت
آن گاه در گنج و دينار او را مهر كرد و دژ را به چند تن از ناموران سپاه سپرد و سفارش كرد كه دروازه دژ را ببندند و پس از آنكه او نزد ايرانيان رسيد، سر ارجاسپ را از بالاي دژ به ميان سپاه تركان اندازند. سپس خود با هماي و به آفريد و يلانش سوار اسبان تيزرو شد، از دروازه دژ گذشت و به ياران پيوست. از آن سوي چون سه پاس از شب گذشت، ديده بان از بالاي برج بانگ برآورد كه اسفنديار به كين لهراسپ سر ارجاسپ را بريد و نام گشتاسپ را برافراشت


هميشه جوان باد اسفنديار
ورا باد چرخ و مز و بخت يار

 



[ چهار شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:داستانهای شاهنامه فردوسی ( 4, ] [ 23:5 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]