اسلایدر

داستان شماره 1490

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 1490

داستان شماره 1490


خان دوم كشتن اسفنديار شيران را

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم


 

 

قسمت صد و نوزدهم داستانهای شاهنامه

 

  چون آفتاب برآمد سپاه به جايگاه شيران رسيد. اسفنديار باز لشگر را به پشوتن سپرد و خود به تنهائي پيش رفت. نخست شير نر به پهلوان حمله برد. اسفنديار با يك ضربه شمشير او را دو نيم كرد، آن گاه شير ماده بر آشفت و بر او تاخت و مرد دلاور تيغي بر سرش فرود آورد كه با همان ضربه سر شير بر خاك غلتيد
اسفنديار سر و تن را شست و سپاس خداوند به جاي آورد. آن گاه لشكر به آنجا رسيد. همه بر اسفنديار آفرين خواندند و بساط خورش و مي گستردند. اسفنديار گرگسار بدانديش را فرا خواند و سه جام از مي لعل فام او را نوشانيد و از خان سوم پرسيد. گرگسار پاسخ داد
«بد و بد كنش از تو دور باد، تو از دو بلا گذشتي، اما پندم را بپذير و از همين جا باز گرد كه در خان سوم اژدهايي در انتظار تست كه تنش چون كوه خاراست و از كامش آتش مي بارد، بر خويشتن رحم كن و به نبرد او نرو.» اسفنديار گفت:«اي بد نشان ترا بسته به آنجا خواهم برد تا بچشم ببيني كه اژدها از شمشيرم رهايي ندارد.» اسفنديار فرمود تا درود گران گردونه اي ساختند، بر گردش تيغهايي نشاندند و صندوقي بر آن استوار كردند و آن را آزمودند و شبانگاه به سوي جايگاه سوم پيش راندند

 

 



[ چهار شنبه 20 ارديبهشت 1393برچسب:داستانهای شاهنامه فردوسی ( 4, ] [ 22:38 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]