اسلایدر

داستان شماره 1124

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 1124

داستان شماره 1124

داستان به ظاهر بی ادبانه اما اموزنده

 

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه، یکبار که بانوی خانه مشغول جستجو در احوال خرش بود ناگهان دید که آن کنیزک زیرِ خر خوابیده است. بانو از شکافِ درِ طویله آن صحنه را دید و از آن صحنه سخت در تعجب شد. دید که خر با آن کنیزک همانطور جماع می کند که مردان از روی عقل و عرف با زنان خود می کنند . بانوی خانه وقتی آن وضع را دید دچار حسادت شد و با خود گفت: حال که این کار شدنی است، پس من بدین کار شایسته ترم زیرا که خر مالِ من است. حالا که این خر همه چیز را آموخته است و همه وسائل شهوت رانی آماده است چرا من که صاحب خر هستم از این لذت بهره نبرم

بانوی خانه با آنکه آن صحنه را دیده بود اما خودش را به ندیدن زد و درِ طویله را به صدا در آورد و بی آنکه چیزی بروز دهد گفت: آهای کنیزک چقدر می خواهی این طویله را جارو کنی؟ و برای سرپوش نهادن بر غرض خود گفت: آهای کنیزک من دارم می آیم، در را باز کن و برای رد گم کردنِ کنیزک عمدا سرزده وارد نشد . کنیزک که از شنیدن صدای بانویش به شدت هول شده بود به سرعت همه ابزار و وسایل فساد را پنهان کرد، یعنی کدو و دیگر چیزهای لازم این کار را قایم کرد و جلو رفت و در را باز کرد . کنیزک برای سرپوش نهادن بر عمل قبیح خود و رد گم کردن بانو، چهره اش را گرفته نشان داد و چشمانش را نیز اشک آلود کرد و لب هایش را به هم مالید که یعنی من روزه ام و با جارویی که در دستش بود چنین وانمود می کرد که من طویله را جارو می کردم تا جای خوابیدن این حیوان را آماده کنم .کنیزک همینکه جارو به دست در را باز کرد، بانو زیر لب گفت: ای استادِ حیله گر! چهره ات را گرفته نشان می دهی که من نفهمم. اما چه شده است که آن خر از خوردن علوفه دست کشیده است؟! جماع نا تمام مانده است و خر خشمگین است و آلتش می جنبد و به انتظار تو، دو چشمش بر درِ طویله دوخته شده است. البته آن بانو این حرفها را در دلش می گفت و در آن لحظه کنیزک را مانند افراد بی گناه محترم و گرامی می داشت. سپس آن بانو به کنیزک گقت چادرت را سر کن و به درِ فلان خانه برو و پیغامی از من به آنجا برسان و با این حیله کنیزک را از خانه دور کرد

با دور شدن کنیزک، در حالی که بانو از مستی شهوت شادمان بود، در را بست و در آن لحظه با خود گفت: اینک خلوتی یافتم، پس باید با صدای بلند شکر کنم زیرا از جماع کثیر و قلیل( با مردان ) رها شده ام . از شدت شادی، شهوت آن زن هزار برابر شد و در آتش شهوت آن خر بی تابی می کرد.( چه شادی؟؟؟ در حالیکه آن شهوت او را بازیچه خویش کرده بود. امیال شهوانی، دلِ آدمی را کر و کور می کند به طوریکه خر مانندِ حضرت یوسف(ع) جلوه می کند و آتش به صورت نور . شهوات نفسانی بسیاری از خوش نامان را بدنام کرده ، و بسیاری از افراد زیرک را گول زده و ابله ساخته است.)آن زن درِ طویله را بست و شادمانه خر را به روی خود کشید و ناگزیر طعم کیفر این عمل را نیز مزه کرد. آن زن خر را وسط طویله آورد و طاقباز زیر آن نره خر دراز کشید . روی همان کرسی خوابید که از کنیزک دیده بود، تا آن بدکاره نیز به کام برسد . پایش را بالا آورد و آلت خر در او وارد شد و از فشار آلت خر آتشی  در شکم او شعله ور شد. خر که عمل جماع با انسان را آموخته بود تا به انتها آلت خود را وارد شرمگاه زن کرد و آن بانو با این فشار ، در دم هلاک شد . فشارِ سنگین آلتِ خر، جگر آن زن را پاره کرد و روده هایش از هم گسیخت. آن زن حتی فرصت نفس کشیدن هم نیافت و در همان لحظه جان داد. کرسی به یک طرف افتاد و زن به طرف دیگر . کف طویله پر از خون شد و بانو واژگون افتاد و جان سپرد و این حادثه ناگوار جانش را گرفت.(بهتر است کمتر کسی برای این بانو و نوع مرگش غصه بخورد و یا اینکه خود را بهتر از او بداند. زیرا که این نفس حیوانی در مثل مانندِ آن نره خر است و قهرا زیر چنین حیوانی خوابیدن از عمل قبیح آن زن بدتر است. اگر بر اثر پیروی از نفس اماره در حالت خودبینی بمیری، بدان که حقیقتا تو مانند همان زنی . اینست معنی کشفِ اسرار در روزِ قیامت. تو را به خدا از این تن که مانندِ خر است فرار کن و به راحتی خود را در زیر آلت او قرار نده
دان که این نفسِ بهیمی نر خرست                     زیرِ او بودن از آن ننگین تر است
در  رهِ   نفس  ار  بمیری  در   مَنی                   تو   حقیقت دان  که   مثلِ   آن   زنی

پس از آنکه کنیزک پیغام را رساند به خانه بازگشت و از شکافِ در طویله دید که بانو زیرِ خر مرده است. کنیزک گفت: ای بانوی احمق این دیگر چه وضعی است؟؟؟ اگر استاد به تو فنی نشان می داد فقط ظاهر آن فن را دیدی اما راز آن بر تو پوشیده ماند. ای بانو هنوز استاد نشده ای رفتی دکان باز کردی؟! تو که آلتِ خر مانند شیرینی و عسل لذت بخش دیدی، پس ای آزمند چی شد که آن کدو را ندیدی؟ یا چنان در عشق خر فرو رفتی که کدو از چشمات پنهان ماند؟(بسیار کسانی هستند که همیشه رو به تقلید کورکورانه می آورند و بدون آنکه در کاری همه فنون را یاد بگیرند خود را استاد پنداشتند و چنان مغرور می شوند که مانند آن بانو از روی تقلید و بی تمهید لازم در فکر تمتع و بهره برداری از دانسته های اندک خویش بر می آیند و در مثل مانند آن بانو هلاک گشته و به زمین می خورند
 

 



[ جمعه 14 ارديبهشت 1392برچسب:داستانهای بی ادبانه, ] [ 21:50 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]