اسلایدر

داستان شماره 1064

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 1064

داستان شماره 1064

مبارزه به خاطر محو مبارزه

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

یکی از زنان ثروتمند و جاافتاده دهکده شیوانا به همراه پنج دخترش نزد شیوانا آمدند و از او برای حل مشکلشان راه حل خواستند. شیوانا با تعجب گفت:” مادری که این همه دختر دارد باید بتواند در این سن و سال برای مشکلاتش خودش راه حل مناسبی پیدا کند
زن پاسخ داد:” مشکل من دخترانم نیستند. بلکه تنها پسر بزرگم است که اخیرا ازدواج کرده و دختری از طبقه متوسط را به همسری انتخاب کرده است. به پسرم حکم کردم که زنش را به خانه ما بیاورد و کنار ما ساکن شود تا بتوانم روی زندگی آنها کنترل داشته باشم. اوایل تازه عروس از ما حرف شنوی داشت اما چند هفته ای است که روی ذهن پسرم کار کرده و اوضاع الان طوری شده که پسرم قصد دارد خانه ای مستقل برای خودش و همسرش انتخاب کند و از ما جدا شود. ما هم چون مرد خانواده مان همین پسر است تنها می شویم و من نمی دانم چه کنم؟
شیوانا با لبخند گفت:” تو خودت ثروت داری. با این ثروت می توانی نگهبانی برای خانه ات پیدا کنی و خانواده های زیادی را به صورت سرایدار و باغبان در اطراف محل زندگی خودت مستقر کنی که در عین حال که برای تو کار می کنند نقش محافظ را هم برای تو ایفا کنند. از سوی دیگر جدا شدن پسرت از شما هم آسیبی به درآمد شما نمی زند چون تمام ثروت در چنگ توست و او باید زندگی اش را از نو بسازد. در نتیجه اینگونه حالت ضعیف و ناتوان گرفتن بی معناست و تو دنبال چیز دیگری می گردی؟
زن با عصبانیت گفت:”من می خواهم راهی به من نشان دهید که بتوانم بر نفوذ این دخترتازه عروس بر پسرم غلبه کنم؟
شیوانا دوباره با لبخند گفت:” تو ثروت را در اختیار خود گرفته ای. پنج دختر داری که به طرفداری از تو عرصه را بر این تازه عروس تنگ کرده اند. پسرت را به خاطر مال و منال و محبت دائم به سمت خودت می کشانی. از لحاظ محل سکونت و غذا و کار آنها را تحت فشار قرار می دهی. هر رفتار این تازه عروس را تحت نظر داری و کوچکترین خطای او را با صدای بلند اعلام می کنی. نتیجه اینکه تو از همه توانمندی و قدرت خودت برای کنترل او استفاده می کنی . بعد چگونه انتظار داری که او از همه قدرت و داشته ها و توانایی های خودش علیه تو و گروهت استفاده نکند!؟ نفوذ او بر شوهرش یکی از سلاح های اوست و او برای مقابله با شما به این سلاح متوسل شده است. تهدید به جداشدن هم سلاح بعدی اوست. همینطور پختن غذاهای خوشمزه تر و مهر و محبت صمیمی تر و خالصانه تر. اینکه با تمام قوا به فردی حمله کنیم و انتظار داشته باشیم که او با تمام قوا به مقابله با ما برنخیزد تصوری خام و باطل است. شاید در حمله اول از غفلت و خامی و جوانی دیگران استفاده کنی و پیروز شوی ولی مطمئن باش در حملات بعدی او با هر چه در چنگ و دندان دارد به سراغت خواهد آمدو در هر مبارزه کار برتو سخت تر خواهد شد. پیشنهاد می کنم به جای اینکه به این قضیه به صورت جنگ و مبارزه نگاه کنی و فقط به شکست حریف فکر کنی ، به این بیاندیشی که این دختر تازه وارد می تواند دختر ششم تو باشد و مانند بقیه آنها از مهر مادرانه تو سهم ببرد. در اینصورت جنگ و جدال به پایان می رسد و خانواده دوباره شکل اولیه خودش را بدست می آورد. تو از یک موضوع ساده و بی اهمیت یک میدان مبارزه درست کرده ای و بعد نزد من آمده ای و گله داری که چرا حریف با تمام قوا می جنگد؟ به جای از بین بردن حریف به فکر محو کردن میدان مبارزه باش

 



[ پنج شنبه 14 اسفند 1391برچسب:داستانهای شیوانا ( 5, ] [ 18:35 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]