اسلایدر

داستان شماره 103

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 103

داستان شماره 103

 

غيرت قاضي( ناموس

 

بسم الله الرحمن الرحیم

مردي به جرمي قتل ھمسر و يک مرد اجنبي در خانه ي خودش متھم بود،
در زمان محاکمه خود را به خواب زد،وقتي موارد اتھامي وي را خواندند،و قاضي چکش عدالتش را بر زمين کوبيد،او به اصطلاح از خواب بيدار شد،و رو به قاضي نمود و گفت: آقاي قاضي قبل از دفاع از خودم،اجازه مي خواھم خوابي را که الان ديدم تعريف نمايم،وبعد به دفاع بپردازم.
قاضي به او اجازه داد،
متھم اينگونه شروع نمود که الان در خواب ديدم کسي به من گفت برو به اين آدرس فلان خيابان و فلان کوچه و فلان پلاک که درب آن خانه به رنگ فلان است.
در آنجا زني است که با مردان اجنبي معاشرت دارد،من ھم به راه افتادم،و به آن آدرس رفتم،
وقتي در زدم زني در را باز کرد با اين مشخصات،.......
وقتي صحبت متھم به اينجا رسيد،قاضي با عصبانيت چکش را به طرف متھم پرتاب کرد،
وفرياد زد که اين آدرس منزل وخانه ي من است،در اين ھنگام متھم از جايش برخاست و گفت:
آقاي قاضي حالا که شما با شنيدن يک خواب که آن ھم واقعيت نداشته،اينگونه غيرتي و عصباني ميشوي!
من که با چشم خود مرد غريبه اي را در خانه ي خودم ونزد ھمسرم ديده ام،
آيا حق نداشته ام که او را به قتل برسانم؟

 



[ چهار شنبه 13 تير 1389برچسب:داستانهای عبرت آموز هوسرانی, ] [ 17:58 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]