اسلایدر

داستان شماره 1033

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 1033

داستان شماره 1033

 

 پنجره نگاهت را جابجا کن

 

بسم الله الرحمن الرحیم
زنی با چندین بچه قد و نیمقد همسرش را ازدست داده بود و در سوگ او بی تابی می کرد. شیوانا در مجلس ترحیم شرکت کرد و چون زن را بی تاب و آشفته دید برای دلداری نزد او رفت تا او را آرام سازد. زن با بی حوصلگی گفت:” شیوانا چگونه می تواند همسرم را به من برگرداند وقتی روح او از جسمش بیرون آمد و به آسمان ها رفت. همسرم دیگر کنار من نیست و من تا ابد تنها خواهم ماند!؟
شیوانا پاسخ داد:” وقتی انسان می میرد این روح نیست که از بدن جدا می شود بلکه این بدن است که از روح جدا می شود و روح با همان هشیاری همیشگی اش همانجا که بوده باقی می ماند و جای دوری نمی رود . همسرتو همین جا کنار توست و تا آخر دنیا هم همین جا کنار خانواده اش خواهد بود. تو همیشه می توانی با او صحبت کنی فقط باید او را در قالب جدید بپذیری!
شیوانا این را گفت و از زن فاصله گرفت. چند دقیقه بعد در مقابل حیرت همگان زن آرام شد و با بی تفاوتی به جسد همسرش نگریست. مردم می گفتند که  او زیر لب همسرش را با اسم صدا می زدو به او می گفت:” ببین همسر خوبم! این جسم توست که از روح ات کنده شد و به زیر خاک رفت از اینکه همیشه کنار خانواده ات هستی بسیار خوشحالم
شاگردان با تعجب جملات زن را برای شیوانا نقل کردند و یکی از شاگردان گفت:” زن نگون بخت انگار واقعا عقلش را از دست داده است؟!”
شیوانا تبسمی کرد و گفت:” و شاید هم برعکس زن خوشبخت تازه عقلش را بدست آورده است!؟ شاید بعضی اوقات لازم باشد که پنجره نگاهمان را جابجا کنیم تا مسائل حل ناشدنی زندگیمان به یکباره محو شوند و آرامش وجودمان را پر کند

 



[ پنج شنبه 13 بهمن 1391برچسب:داستانهای شیوانا ( 4, ] [ 17:40 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]