داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..
آب دادن اميرالمؤ منين عليه السلام به علامه امينى از حوض كوثر
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
((اِنّما يَخشى اللّهَ مِن عِبادِهِ العُلَماءُ))
داستان شماره 1932
داستان شماره 1926
على عليه السلام از عدالت مى گويد
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
بحار، ج ۴۱، ص ۱۰۸ و ۱۱۱؛ نقل از داستانهاى بحارالانوار ج ۱ ص ۳۷
داستان شماره 1925
اگر آنچه پدرت مى بيند ببينى گريه نمى كنى
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
داستان شماره 1917
داستان شماره 1911
داستان شماره 1909
احـنـف بـن قـیس می گوید: نزد معاویه رفتم، در مجلس او آن قدر شـیـریـنـی و تـرشـی آوردنـد کـه تعجب کردم. بعد از آن، غذاهای رنـگـارنگ در سفره او چیدند که من نام آن ها را ندانستم، و نام یـک یـک آن هـا را از او مـی پرسیدم و او جواب می داد. وقتی که معاویه غذاهای خود را توصیف کرد، گریه ام گرفت.
گفت: چرا گریه می کنی؟
گـفـتم: به یادم آمد که شبی در محضر علی(ع) بودم. هنگام افطار، آن حـضرت مرا تکلیف ماندن کرد، آن گاه انبانی[ کیسه ای] که سرش بـسـته بود و مهر زده شده بود طلبید، گفتم: در این انبان چیست؟
فرمود: سویق[ آرد نرم] جو است.
عـرض کردم: ترسیدی کسی از آن بردارد و یا بخل کردی که این گونه سر آن را مهر کرده ای؟
فـرمـود: نه ترسیدم و نه بخل کردم، بلکه ترسیدم فرزندانم آن را با روغن یا زیتون بیالایند[ تا من سویق روغنی بخورم]. گفتم: اگر چنین غذایی بخوری مگر حرام است؟
فـرمـود: حـرام نـیـست، ولی بر امامان عادل واجب است که به قدر فـقـیـرترین مردم، نصیب خود را بردارند تا مستمندان از جاده حق بیرون نروند
داستان شماره 1908
داستان شماره 1906