اسلایدر

داستان شماره 1958

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 1958

داستان شماره 1958

غلام سياه ( ولایت

 


 

بسم الله الرحمن الرحیم

غلام سياهي را به خدمت علي عليه السلام آوردند كه دزدي كرده بود . حضرت فرمود : اي اسود (سياه ) دزدي كردي ؟ عرض كرد : بلي يا علي عليه السلام ، فرمود : قيمت آنچه دزديده اي به دانك و نيم مي رسد ؟ عرض كرد : بلي ، فرمود : بار ديگر از تو مي پرسم اگر اعتراف نمايي (انگشت ) دست راست تو را قطع مي كنم .
عرض كرد : بلي يا اميرالمو منين ؛ حضرت بار ديگر از وي پرسيد و او اعتراف كرد؛ به فرموده امام انگشتان دست راست او را بريدند .
غلام سياه انگشتان دست بريده را بر دست ديگر گرفته و بيرون رفت ، در حالي كه خون از آن مي چكيد .
عبدالله بن الكواء به وي رسيد و گفت : غلام سياه دست راستت را كي بريد ؟
گفت : شاه ولايت امير مومنان پيشواي متقيان مولاي من و جميع مردمان و وصي رسول آخرالزمان .
ابن الكوا گفت : اي غلام ! دوست تو را بريده است و تو مدح و ثناي او مي كني ؟ گفت : چگونه مدح او نگويم كه دوستي او با خون و گوشت من آميخته است ؟ ! آن حضرت دست مرا به حق بريد .
ابن الكوا به خدمت حضرت امير عليه السلام آمد و آنچه شنيده بود را معروض داشت حضرت فرمود : ما را دوستاني هستند كه اگر به حق قطعه قطعه شان كنيم به جز دوستي ما نيفزايد ، و دشمناني مي باشند كه اگر عسل به گلويشان فرو كنيم جز دشمني ما نيفزايد .
پس حضرت امام حسن عليه السلام را فرمود : برو غلام سياه را بياور او رفت و غلام سياه بياور او رفت و غلام سياه را همراه خود آورد؛ حضرت فرمود : اي غلام من دست تو را بريدم و تو مدح و ثنايم مي كني ؟
غلام عرض كرد : مدح و ثناي شما را حق تعالي مي كند ، من كه باشم كه مدح شما را كنم يا نكنم ! حضرت دست او را (به معجزه ) به جاي خود نهاد ، رداي خود را بر وي افكند و دعايي بر آن خواند – بعضي گفته اند سوره حمد بود – في الحال دست وي درست شد ، چنانكه گويي هرگز نبريده اند

تحفه المجالس ص ۱۳۳

[ چهار شنبه 8 شهريور 1394برچسب:داستانهای امام علی ( ع _ سری 3, ] [ 18:17 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]


داستان شماره 1957

داستان شماره 1957


معلم جبرئيل (علم و ولایت

 


 

بسم الله الرحمن الرحیم

روزي جبرييل در خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ، مشغول صحبت بود كه حضرت علي عليه السلام وارد شد . جبرييل چون آن حضرت را ديد برخاست و شرايط تعظيم به جاي آورد .
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود : يا جبرييل ! از چه جهت به اين جوان تعظيم مي كني ؟ عرض كرد : چگونه تعظيم نكنم كه او را بر من ، حق تعليم است !
فرمود : چه تعليمي ؟ عرض كرد : در وقتي كه حق تعالي مرا خلق كرد از من پرسيد : تو كيستي و من كيستم ؟ من در جواب متحير ماندم ، و مدتي در مقام جواب ساكت بودم كه اين جوان در عالم نور به من ظاهر گرديد ، و اين طور به من تعليم داد كه بگو : تو پروردگار جليل و جميلي و من بنده ذليل و جبرييلم : از اين جهت او را كه ديدم تعظيمش كردم .
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پرسيد : مدت عمر تو چند سال است ؟ عرض كرد : يا رسول الله در آسمان ستاره اي هست كه هر سي هزار سال يك بار طلوع مي كند ، من او را سي هزار بار ديده ام

[ چهار شنبه 7 شهريور 1394برچسب:داستانهای امام علی ( ع _ سری 3, ] [ 18:12 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]


داستان شماره 1956
[ چهار شنبه 6 شهريور 1394برچسب:داستانهای امام علی ( ع _ سری 3, ] [ 18:10 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]


داستان شماره 1955

داستان شماره 1955

 

فرق سگ و گوسفند (علم ودانایی

 


بسم الله الرحمن الرحیم

مردی اعرابی از امیرالمومنین علیه السلام پرسید؛ سگی را دیدم با گوسفندی جستن كرد و از آنها حملی به هم رسید، این حمل به كدامیك ملحق است ؟
آن حضرت علیه السلام فرمود: او را در كیفیت خوراكش ‍ آزمایش كن ، اگر گوشتخوار بود سگ است و اگر علف خوار بود گوسفند.
اعرابی : او را دیده ام گاهی گوشت خورده و گاهی علف.
علی علیه السلام او را در آب آشامیدن آزمایش كن ، اگر با دهان آب می خورد گوسفند است و اگر با زبان آب می خورد سگ است.
اعرابی : هر دو جور آب می خورد.
علی علیه السلام او را در راه رفتن آزمایش كن ، اگر دنبال گله می رود سگ است و اگر وسط یا جلو گله می رود گوسفند است.
اعرابی : گاهی چنین است و گاهی چنان.
علی علیه السلام او را در كیفیت نشستن ملاحظه كن ، اگر بر شكم می خوابد گوسفند است و اگر بر دم می نشیند سگ است.
اعرابی : گاهی به این ترتیب می نشیند و زمانی به آن ترتیب.
علی علیه السلام او را ذبح كن اگر در شكمش شكنبه دیدی گوسفند است و اگر روده وامعاء دیدی سگ است.
اعرابی از شنیدن این نكات دقیق و متحیر و مبهوت شد

[ چهار شنبه 5 شهريور 1394برچسب:داستانهای امام علی ( ع _ سری 3, ] [ 18:7 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]


داستان شماره 1954

داستان شماره 1954

عمروعاص ( مکر

 


 

بسم الله الرحمن الرحیم

عمروعاص كه مردي زيرك و سياست باز بود نامي از بزرگترين حيله بازيهاي او در تاريخ ثبت است
او وقتي ، جناب جعفر طيار برادر امير المو منين عليه السلام از طرف پيامبر با گروهي به حبشه رفتند با حيله اي به حبشه رفت و به نجاشي گفت : مردي را ديدم كه از حضور شما خارج شد ، او فرستاد دشمن ماست ، اجازه بده او را بكشيم تا انتقام خود را از آن گرفته باشيم ، كه اينها به بزرگان ما زياد توهين كردند ، نجاشي ناراحت شد و مشت محكمي بصورت عمرو عاص نواخت !
عمر و عاص در زمان خلافت ابوبكر بفرماندهي سپاهي متوجه شام گرديد در زمان عمر مدتي حكومت فلسطين را بعهده داشت و بطرف مصر رفت و آنجا را هم فتح كرد و حاكم آنجا گرديد .
تا چهار سال از خلافت عمر هم حاكم مصر بود ، وليكن عثمان او را معزول ساخت و رابطه او و عثمان تيره شد؛ و نوعا از عثمان انتقاد مي كرد تا جاييكه روزي كه عثمان بالاي منبر بود ، او گفت : خيلي برايت سخت گرفته اي تا جاييكه در اثر انحراف تو همه امت منحرف شدند ، يا عدالت پيشه كن يا از كار بر كنار شو
گاهي نزد امير المو منين عليه السلام مي آمد و مي خواست او را عليه عثمان تحريك كند ، گاهي اين مكار نزد طلحه و زبير مي رفت و آنها را به كشتن عثمان تشويق مي كرد . و عاقبت همسر خود را كه خواهر مادري عثمان بود طلاق داد .
از وقتيكه عثمان را كشتند اكثر حيله ها و فتنه ها از قبيل قرآن بر نيزه كردن در جنگ صفين ، نماز جمعه را چهار شنبه خواندن ، ذبح كدو همانند گوسفند ، زبان در دماغ كردن به عنوان يك سنت ، و . . . همه از ناحيه اين حيله گر تاريخ صادر شد ، و بوسيله معاويه در و مردم بي عقل شام هم بي چون و چرا؛ عمل مي كردند تا جاييكه وقتي شنيدند علي بن ابي طالب را در محراب عبادت كشتند ، مردم شام – بوسيله تبليغات عمر و عاص – گفتند مگر علي عليه السلام نماز مي خواند

پيغمبر و ياران ۵/۷۲ – ۵۴

[ چهار شنبه 4 شهريور 1394برچسب:داستانهای امام علی ( ع _ سری 3, ] [ 18:4 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]


داستان شماره 1953
[ چهار شنبه 3 شهريور 1394برچسب:داستانهای امام علی ( ع _ سری 3, ] [ 18:1 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]


داستان شماره 1952
[ چهار شنبه 2 شهريور 1394برچسب:داستانهای امام علی ( ع _ سری 3, ] [ 17:58 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]


صفحه قبل 1 2 صفحه بعد